معنی از جانوان تک سلولی
حل جدول
آمیب
موجود تک سلولی
آمیب
جانور تک سلولی
آمیب
جاندار تک سلولی
آمیب
از موجودات تک سلولی
پارامسی
از جانداران تک سلولی
آمیب
فارسی به عربی
امیبا
اطلاعات عمومی
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
تک تک. [ت َ ت َ] (ص مرکب، ق مرکب) یکی یکی و جدا و فردفرد. (ناظم الاطباء). جسته جسته. تنهاتنها. بندرت. دانه دانه. با فاصله های مکانی. گاهی یکی و گاهی یکی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
همچو پشت کس بتان تتار
مانده هرجای تک تک و نخ نخ.
نزاری (از فرهنگ جهانگیری).
رجوع به تک شود. || (اِ صوت) تق تق و جلزجلز. آمدن صدایی چون صدای نمکی که در آتش ریزند یا صدای آبی که مستعد جوشیدن می شود. (از دزی در ذیل قوامیس عرب ج 1 ص 149).
- تک تک پا، آواز پای وقت دویدن. (آنندراج).آواز پا در هنگام رفتن. (ناظم الاطباء). تق تق پا. مجازاً در بیت زیر، معارضه. هم چشمی. مسابقه:
سروی علم نگشته که از شوخی خرام
با او قد تو تک تک پایی نرفته است.
تأثیر (ازآنندراج).
- || سرکوفت. تعرض:
حرف و صوت تو به اغیار نواییست بمن
بر یاران شدنت تک تک پاییست بمن.
اشرف (از آنندراج).
- تک تک پا رفتن، ترسانیدن به آواز پا بود. (آنندراج). ترسیدن از آواز پا. (ناظم الاطباء).
- تک تک پا میرساند، یعنی از شجاعت و قدرت خود چیزها می گوید و لاف می زند. (آنندراج). او لاف میزند از دلاوری و توانایی خود. (ناظم الاطباء).
ترکی به فارسی
تک، یگانه
معادل ابجد
675